اگه بگم این سفرم به تبریز از جالب ترین و سورپرایزترین سفرها بود اغراق نکردم حالا چراش:مشغول عجب! و چرا! و آخه! و نه بابا! بودیم که متوجه بوق ممتمد یه پیکان(تا ته اش برین قرار چی بشه) شدیم که به یه ماشین دیگه اشاره میکنه که یه کم جابجا شه تا اونم بیاد تو پارک(ما که اینجوری فهمیدیم) آقای پرایدی نمره تهران هم اجابت کرد و مقداری جابجا شد و در نهایت شگفتی آقای پیکانی اومد جاشو گرفت وبلافاصله درو بست و رفت داخل همون اداره!! بیچاره راننده پراید که آقای موقری هم بود هاج و واج داشت در و دیوار نگاه میکرد و دنبال چرا,به سمتش میرم و بهش میگم داریم میریم شمابیاجای من پارک کن خودمم میدونم که میخام یه جوری ماسمالی کنم و دل طرفو بدست بیارم معلوم میشه با پسرش جهت کاری به همون ساختمون اومدن و ما هم سعی میکنیم نشون بدیم آدم خوبای شهریمو حالا که چیزی نشدو شاید طرف حواسش نبودو و اینا,منم تو دلم بهش میگم جون مادرت ازم آدرسی بپرس نامردم اگه نبرم نرسونمت,جامون به پرایدی میدیم و از کوچه برق لامع خارج میشیم و از سمت لاله زار میریم سمت پل ابوریحان و بعدش کمربندی ولی اتفاقات خودرویی و پلاکی و جاپارکی تمومی نداشت,نرسیده به زیر گذر کوی دانش یک فروند نیسان کریه و حمل کننده اشغال گوشت واستخوان(جهت گرفتن چربی ازشون و پختن پیراشکهای لذیذ)بصورت کاملا متحورانه بسمت گلگیر ما شیرجه زد و بعدشم یک لبخند ما رو مهمون کرد و رفت...-از کنار دانشگاه علوم پزشکی و فلکه دانشگاه رد میشیم تو بولوار خودمونو به کباب با سنگگ داغ مهمون میکنیم.بعده خواب عصرگاهی(کلن تو تبریز خیلی میچسبه)بساط میوه و چای مادر بزرگه براه میشه و یکی یکی نوه های دیگه و فامیل های پایه در دورهم جمع شدن سر میرسن و جریانات اونروز ما بحث اصلی میشه, جوون ها بدنبال چاره و احیا دوباره عظمت شهر و تازه دانشجو ها هم حواله میدن به کتاب ها و جملات اغلب فلسفی(آخه جلد یک کاپلستون این وسط چی میگه ) که یاد گرفتن, مادربزرگه میگه باعث شرمه اما جمله نغز و پایانی مهمونی:بابا بولار هاممسی گددیدیلر(این جمله در بین ساکنینی که قرنهاست!در شهر سکنا دارن بعضا اپیدمیه)!! .واسه اینکه به ترافیک اتوبان کرج نخوریم صبح زود راه میوفتیم البته قبل حرکت با در های باز ماشین روبرو میشم که آقا دزده با کمی تف سیستم فوق پیشرفته ضدسرقت پراید رو وا کرده و هرچی پول تو صندوق صدقه(جاسیگاری)بوده رو برده گناه میندازیم گردن مراجعین مرکز بازپروری سر کوچه و حرکت.به آبگوشت ظهر جمعه خونه میرسیم و سنگگ تبریز رو (تیلته)تیلید میکنم.توصیه ایمنی من بهتون اینه اگه رفتین تیریز واسه اینکه برخی رو دچار مضیقه رفتاری نکنید پشت شیشه ماشینتون بزرگ بنویسید یا تراکتور و راحت وارد طرح ترافیک بشید.